سطوح استراتژی

سطوح شناخت استراتژی (۱)
برای شناخت هر موضوعی در عالم، بهعنوانمثال انسان ۳ سطح وجود دارد. در مورد شناخت استراتژی نیز میتوان از این سطوح بهره برد.
۱) سطح اول سطح هستیشناسی که به ماهیت موضوع موردنظر یعنی انسان اشاره دارد؛ در این سطح وجه تمایز انسان با دیگر موجودات مشخص میشود، اینکه او چه تفاوتی با دیگر موجودات دارد، دایره اختیارات و جبرش در چه حدی است و موضوعاتی از این قبیل مطرح میشود که در حوزه علم فلسفه قرار میگیرد.
۲) سطح دوم به چیستیِ موضوع مورد شناخت تعلق دارد؛ یعنی در این سطح وقتیکه انسان را شناختیم مشخص میکنیم خروجی او که رفتارش است چگونه است، چه عواملی رفتار او را شکل میدهند و … که حوزه این موضوعات در قلمرو مباحث رفتارشناسی قرار میگیرد.
۳) سطح سوم به چگونگی موضوع مورد شناخت میپردازد؛ به این سطح، سطح منبعشناسی میگوییم؛ یعنی بعدازاینکه شناختیم انسان کیست و رفتارش چیست در این سطح مشخص میکنیم چگونه میشود او را مدیریت کرد.
سطوح شناخت
بحث از شناخت و آگاهی همواره یکی از موضوعات بنیادی در فلسفه و روانشناسی به شمار میآمده است. در حوزه روانشناسی، کوششهایی که برای توصیف و تبیین شناخت انسان شده است، هر یک بهنوبه خود، جنبههایی از تواناییها، فرایندهای شناختی و ابزار شناخت را موردمطالعه قرار دادهاند.
شناخت انسان، یعنی انسانشناسی در سطح اول در حوزه علوم فلسفه قرار سطوح استراتژی دارد؛
شناخت انسان در سطح دوم در حوزه علوم رفتارشناسی است؛
شناخت انسان در سطح سطوح استراتژی سوم در حوزه علوم منبع شناسی قرار میگیرد.
پس برای شناخت هر موضوعی از موضوعات عالم سه سطح وجود دارد. در مورد شناخت استراتژی نیز میتوان از این سطوح بهره برد. در مقالات بعدی به شناخت استراتژی از این سه سطح میپردازیم و بر اساس آن تحقیقات سطوح استراتژی مدیریت استراتژیک را در این سطوح دستهبندی میکنیم.
سطوح شناخت استراتژی (۲)
همانگونه که در مطلب قبلی با عنوان سطوح شناخت استراتژی (۱) عنوان شد، برای شناخت هر موضوعی از موضوعات عالم سه سطح وجود دارد. در مورد شناخت استراتژی نیز میتوان از این سطوح بهره برد.
سطوح شناخت استراتژی
فهم هستی استراتژی سطوح استراتژی موضوعی است که در حوزه فلسفه مطرح میشود. طرح پرسش مستلزم لوازمی خواهد بود که از مهمترین این لوازم تبیین برخی از گزارههای بنیادین نظیر گزارههای معرفتشناسانه، روش شناسانه، هستی شناسانه و انسان شناسانه درباره استراتژی است.
این نگرش نقادانه از طریق شالوده شکنی تئوریها به شناسایی مبادی اصلی شکلگیری هر تئوری کمک میکند. مزیت چنین روشی این است که با استخراج گزارههای بنیادین، حقیقت را در فهم پارادایم حاکم بر تئوریها یاری میدهد.
میتوان تمامی تئوریهای استراتژی و پارادایمهای حاکم بر آنها را روی یک طیف از عینیت تا ذهنیت و یا از پوزیتیویست تا پستمدرن جایابی کرد.
لازم به ذکر است سطح هستی شناسانه از استراتژی یک امر شهودی و یا شهود-محور است.
سطح دوم از شناخت استراتژی به فهم چیستی آن برمیگردد. فهم چیستی که ناشی از ادراکات نظری است، سطوح استراتژی محتوای استراتژی را تعیین میکند و بهتمامی سؤالاتی که با What و چگونگی رابطه بین انتخاب استراتژیک و عملکرد مرتبط است برمیگردد.
مثلاً از مهمترینها در مکتب کلاسیکِ استراتژی، دیدگاه اقتصاد صنعتی پورتر و تئوری رقابت سازمان صنعتی است. محققانی چون انسوف، ۱۹۸۱؛ هندرسون، ۱۹۷۹؛ پورتر، ۱۹۸۰ که از استراتژی برای تمرکز سازمان بر جایگاه بازار-محصول استفاده میکنند.
در مکتب مدرنِ تئوریهای استراتژی میتوان به دیدگاه منبع-محوری بارنی، ۱۹۹۱ اشاره کرد. محققانی چون ورنرفلت، ۱۹۸۴؛ پراهالد و همل، ۱۹۹۰؛ بارنی، ۱۹۹۱ از استراتژی برای تمرکز بر جایگاه منابع در سازمان استفاده میکنند.
در مکتب پستمدرنِ تئوریهای استراتژی میتوان به دیدگاه سطوح استراتژی قابلیتهای پویا و تئوری پیچیدگی دِریدا اشاره کرد.
سطح سوم از شناخت استراتژی بهتمامی سؤالاتی که با How شروع میشوند و یا به فهم چگونگی و تئوریهای فرایندی استراتژی، برمیگردد. درواقع به این سطوح استراتژی سؤال پاسخ داده میشود که استراتژیها چگونه شکل میگیرند و یا پیاده سازی میشوند.